سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خردها، پیشوایان اندیشه ها و اندیشه ها، پیشوایان دلها و دلها، پیشوایان حواس و حواس، پیشوایان اندام اند [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 85 دی 18 , ساعت 1:38 عصر

                                                                                        بسم الله الرحمن الرحیم
   از راههای دور آمده بودند ، هریک به امید و آرزویی ،  آمده بودند تا با تو درد و دل کنند، از غمها وشادیهاشان برای تو بگویند..... من هم آمده بودم فقط به امید دیدار تو ، آماده بودم تا تو را ببینم و سرمست شوم و برم. با خودم پیاله ای آورده بودم تا تو آن را پرکنی، اما آنقدر دست خالی بودم که می ترسیدم ظرفم را پیش بگیریم. به خود جرات دادم پیاله ام را جلو آوردم و تقاضای یک جرعه از دیدارت کردم ....
   شنیده بود  خانه لیلی به اهل شهر شیر می دهد و چه بهانه ای بهتر از این برای دیدن دوباره روی لیلی ،  سریع ظرفی اماده کرد تا او هم در صف انتظار مردم شهر قرار بگیرد ، لیلی خوب می دانست که مجنون فقط برای دیدن او آماده و نه برای شیر ....
  مردم شهر یکی یکی از خانه لیلی می رفتند تا نوبت به مجنون رسید ، لیلی بر خلاف همه ظرف مجنون را شکست، مجنون از حرکت لیلی سرمست شد بار دیگر ظرفی تهیه کرد و در صف انتظار ایستاد، لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست. مجنون سرمست تر از قبل شد بار دیگر ظرفی تهیه کرد و در صف ایستاد، لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست ....  لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست ..... لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست ....
   جمعی از غافلان  رو به مجنون کردند و گفتند :مگر نمی بینی معشوق ظرف تو را می شکند! مگر نمی بینی در میان این جمع جواب تو را نمی دهد ؟ مگر نمی بینی تو را می راند ؟! مجنون سرمست جواب داد :

اگر با دیگرانش بود میلی***** چرا ظرف مرا بشکسته لیلی؟

و تو ظرف مرا  شکستی...... تو خودت را به من نشان ندادی تا هفته دیگر بیایم، به من گفتی هفته بعد هم در صف انتظارت قرار بگیرم، به من آرام و بی صدا گفتی یک بار دیگر مشتاق دیدار تو باشم، راستی تو چرا مرا به این صف کشاندی و نگذاشتی بروم؟ چرا خواستی یک بار دیگر در جرگه عشاق دیدارت قرار بگیرم واضح تر بگویم تو چرا می خواستی من را یک بار دیگر ببینی ....؟! حال من جار می زدم :« ایهالناس من خریدار دارم ! من با همین دست خالی، من با همین چهره سیاه، من با همین ناتوانی ، من با همین بی ارزشی ، خریدار دارم! »
 
هیچ کس نفهمید چطور ظرفش شکسته شد فقط می دانست کسی هست که دوست دارد آنها باردیگر بیایند .... بار دیگر بیایند .... باردیگر بیایند!
                                        
                                              بشکن دل بی نوای ما را ای عشق / این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است



لیست کل یادداشت های این وبلاگ